معنی زن بی اهمیت
لغت نامه دهخدا
اهمیت. [اَ هََم ْ می ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) لزوم. وجوب. احتیاج. (ناظم الاطباء).
حل جدول
نمایشنامه ای از اسکاروایلد
فرهنگ معین
(اَ هَ یَّ) [ع.] (مص جع.) مهم بودن، بایسته بودن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابهت، ارج، ارزش، شکوه، قدر، تاثیر، بایستگی
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ عمید
مهم بودن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
مهندی، ارزش
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
مهم بودن
با اهمیت
مهند (صفت) آنکه یا آنچه اهمیت داردارجمند با ارزش مقابل بی اهمیت.
اهمیت گذاشتن
(مصدر) مهم شمردن ضرور دانستن: (بچیزی اهمیت نمیگذارم بدنیا و مافیهایش میخندم. ) (ص. هدایت)
معادل ابجد
525